داشتم به این می رسیدم که دین افیون توده هاست... دوستم نظرم و عوض کرد...می گفت:
آدم ها را در مواجهه با دین در ژانرهای متفاوتی یافته ام ..
1- آنها که خدا را از آنجا می خواهند که به مرگ می رسند. دین هم برای آنها یکی از راه های خوشی محض است. لذت امیدواری به زندگی، وقتی که مرگ ... کم نیستند آدم هایی که دردهای غیرقابل تسکین را با دین تخدیر میکنند. من زیاد دیده ام که دستشان به قرآن تنها در ختم عزیزی می رسد. یا از قرآن آیه های معاد، زن و غذا و جنات تجری من تحت النهار می دانند. چاره ای هم ندارند لابد. تنها پناه برخی دردها انگار متافیزیک است و بس ..
2- آنها که به قول کامو " شخصیت ثابتی ندارند و دنبال یافتن روش ها و چارچوب های منظم در زندگی هستند". دین به آنها شخصیت می دهد. هویت می دهد. اوقات خالی شان را پر می کند. نمازهای بی روح اول وقت، گشنگی های منظمی به نام روزه، عزاداری و مولودی و ختم انعام و همه ی آنچه دیگران به سنت می شناسند و من به ابزار فرویدی شخصیت. دین برای اینها دنیا می سازد. به روح شان شکل و فرم می دهد و از بی وزنی محض به یک وزن مخصوص ناچیزی می رسند ..
3- آنها که دشمنی دارند. برای فرار از سوال های اساسی حمله می کنند تا پس نیفتند. گاهی خودشان هم نمی دانند در سرشان چه می گذرد. ولی هویت شان در مبارزه است. و معمولا اکثر مباحثات روزمره را به فرم دینی می برند تا بتوانند حرفی بزنند و مخالفتی بکنند و تنهایی شان تسکین بیابد ... این راه حل بیمارگونه ی " کوزت وار" را، که برای فرار از تنهایی فریاد بزنی که من از تنهایی نمی ترسم، به هر شکل مدرنی بنویسی چیزی بهتر ازین که من نوشتم نمی شود. آن ها که می جنگند و می ترسند ..
4- دسته ی دیگر اهمیت نمی دهند و شاد هستند. یعنی این خاصیت نسیان بالفعل را دارند که می توانند به چیزی که کاملا اساسی ست اصلا فکر نکنند. من به برخی هاشان گاهی غبطه می خورم. که فراموشی راه مطمئنی برای خوش حالی مدام است. این دسته که حالا به قول عام آگناستیک یا آپاتتیک هستند دین را به علم می سپارند و علم را هم به دیگران ! .. و لابد چون منطق منطوق و مشخصی برای اثبات خدا نیست میان تمام نشانه های الهی علامت سوال را انتخاب می کنند .. سوال آنها را چند ده سال توی زندگی می برد و می گذارد جلوی جوابی چون مرگ .. بعد از آن را نمی دانم چه می کنند ..
5- دسته پنجم لله هستند و الی الله .. زندگی شان را برای خدا می خواهند، تا خدا را برای زندگی شان .. نفس می کشند برای خدا .. حرف می زنند برای خدا .. دین را می خواهند برای خدا .. فهمیدنشان هم ممکن نیست اگر اهل نباشی ..
1- آنها که خدا را از آنجا می خواهند که به مرگ می رسند. دین هم برای آنها یکی از راه های خوشی محض است. لذت امیدواری به زندگی، وقتی که مرگ ... کم نیستند آدم هایی که دردهای غیرقابل تسکین را با دین تخدیر میکنند. من زیاد دیده ام که دستشان به قرآن تنها در ختم عزیزی می رسد. یا از قرآن آیه های معاد، زن و غذا و جنات تجری من تحت النهار می دانند. چاره ای هم ندارند لابد. تنها پناه برخی دردها انگار متافیزیک است و بس ..
2- آنها که به قول کامو " شخصیت ثابتی ندارند و دنبال یافتن روش ها و چارچوب های منظم در زندگی هستند". دین به آنها شخصیت می دهد. هویت می دهد. اوقات خالی شان را پر می کند. نمازهای بی روح اول وقت، گشنگی های منظمی به نام روزه، عزاداری و مولودی و ختم انعام و همه ی آنچه دیگران به سنت می شناسند و من به ابزار فرویدی شخصیت. دین برای اینها دنیا می سازد. به روح شان شکل و فرم می دهد و از بی وزنی محض به یک وزن مخصوص ناچیزی می رسند ..
3- آنها که دشمنی دارند. برای فرار از سوال های اساسی حمله می کنند تا پس نیفتند. گاهی خودشان هم نمی دانند در سرشان چه می گذرد. ولی هویت شان در مبارزه است. و معمولا اکثر مباحثات روزمره را به فرم دینی می برند تا بتوانند حرفی بزنند و مخالفتی بکنند و تنهایی شان تسکین بیابد ... این راه حل بیمارگونه ی " کوزت وار" را، که برای فرار از تنهایی فریاد بزنی که من از تنهایی نمی ترسم، به هر شکل مدرنی بنویسی چیزی بهتر ازین که من نوشتم نمی شود. آن ها که می جنگند و می ترسند ..
4- دسته ی دیگر اهمیت نمی دهند و شاد هستند. یعنی این خاصیت نسیان بالفعل را دارند که می توانند به چیزی که کاملا اساسی ست اصلا فکر نکنند. من به برخی هاشان گاهی غبطه می خورم. که فراموشی راه مطمئنی برای خوش حالی مدام است. این دسته که حالا به قول عام آگناستیک یا آپاتتیک هستند دین را به علم می سپارند و علم را هم به دیگران ! .. و لابد چون منطق منطوق و مشخصی برای اثبات خدا نیست میان تمام نشانه های الهی علامت سوال را انتخاب می کنند .. سوال آنها را چند ده سال توی زندگی می برد و می گذارد جلوی جوابی چون مرگ .. بعد از آن را نمی دانم چه می کنند ..
5- دسته پنجم لله هستند و الی الله .. زندگی شان را برای خدا می خواهند، تا خدا را برای زندگی شان .. نفس می کشند برای خدا .. حرف می زنند برای خدا .. دین را می خواهند برای خدا .. فهمیدنشان هم ممکن نیست اگر اهل نباشی ..
تا حالا اینطوری به حرف مارکس فکر نکرده بودم
پاسخ دادنحذفروحش شاد!
جالبه ها!مردم از تدبیر خود به چه روزی افتاده اند!
ای کاش تدبیر بود...
پاسخ دادنحذفبقول معروف:
بعضی ها هم ،به ساحل غرق می شوند...
پس دین افیون توده ها هست!
پاسخ دادنحذفنکته این جور حرفها، دقیقا همینه. همیشه یه حرف، همه زوایا رو روشن نمیکنه، باید از همه زوایا نگاه کرد.
بله،بعضا هم دین فراتر از افیونه...
پاسخ دادنحذفمفهوم دین متفاوته. ولی می فهمم چی میگی.
پاسخ دادنحذف