۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه

هوس "کرب" و "بلا" کشت مرا....

مدتهاست به نتیجه ای رسیدم و بسیار پیشنهاد کردم به خودم، چون هنوز کسی را محق بفهم این مطلب نیافتم تا به او پیشنهاد کنم...
تمام اين بی قراريهایم؟از کوره در رفتن هایم، از آنجا ناشی می شود که موتور بنز رابسته ام روی پيکان ! ... که البته راه حلّ ساده ای هم دارد .. موتور بنز را بندازم دور ٬ جايش يک موتور پيکان بگذارم و مثل بسياری از اين اطرافيانم، از زندگی لذّت ببرم ...کما اینکه بارها اینکار را کردم،ولی هر بار پشیمان تر از قبل شدم.
امّا راه حل بسيار مشکل تر آنست که قالب تفکرات روزمره ام ، از سطح غالب موجود در ملت به يک سطح عالیه گسترش یابد ...
به قول معروف:
you are too smart to come up with this world
باید خدایی شد....اما خیلی سخت است،خیلی دور...تقریبا حتم دارم ناممکن است،به قول خان دایی باقر،"نشده"....تا بحال به این حد نسوخته بودم از احساس یک عجز معصومانه...
--------------------------------
یکماه تا کربلا.....
اما حال بهتر از هر وقت تورا دارم،امیدوارم :
دلم ازين خرابيها بُود خوش ٬‌ چونکه می دانم
خرابی چونکه از حد بگذرد ٬ آباد می گردد ...
.
.

۲ نظر:

  1. حالا عین یکماه را پز افشانی بفرماییدها!
    بله!در اینجاست که باید در رسای مصائب زنان ایران بلند گریست!

    پاسخحذف