روزنامه ی اعتماد در صفحه ی ادب و اندیشه تیتری زده بود :
" بعد از اسکی، کتاب خواندن آی می چسبد ! "
.
یعنی این دخترک بی درد، بعد از یک روز الواتی و مرفهی ،کتاب هایش را آن بالا برده است که روی برف دراز بکشد و لابد بخواند. بعد بیاید به طویله ی روزنامه، آن گاله ی در افشانش را باز کند و به هم قطارهایش خطاب کند:
" بعد از اسکی، کتاب خواندن آی می چسبد ! "
.
یعنی این دخترک بی درد، بعد از یک روز الواتی و مرفهی ،کتاب هایش را آن بالا برده است که روی برف دراز بکشد و لابد بخواند. بعد بیاید به طویله ی روزنامه، آن گاله ی در افشانش را باز کند و به هم قطارهایش خطاب کند:
"بعد ازاسکی،کتاب خواندن آی می چسبد!"
بله بفرمایید،شما چنین سخنان گوهر باری به اعلی درجه مفهوم و معنی را نفرمایید، چه کسی ما را بهره مند می کند....
زودتر بفرمائید که لا اسراف فی السراج ...
.
مملکتی داریم که از همین یک دانه ی جو شعور، چهل غلندر، نان ساخته ، میخورند...
.
مملکتی داریم که از همین یک دانه ی جو شعور، چهل غلندر، نان ساخته ، میخورند...
این منّورالفکرهای عقب مانده ی ما،در این زمانه ی بی همه چیز و خالی از هنر،آنقدر جولان داده و گند زده اند که شده اند اکثریت ملت!
و بد بختی، ازاین هنرشان نیز سخت خوشنودند ... حمال ها!
........
پ.ن. من همان روستا را ترجیح می دهم خدا...جایی که مردم هم همچون گاو و گوسفندهایشان از داغی که بر پشتشان می نشیند،هیچ گلایه نمی کنند....
والله که آنها را بیشتر از شما دوست دارم....
حداقل ادعایی ندارند....
نمی خواستم نظری را حذف کنم...اما ....
پاسخحذفو به خود می بالم که امثال چون تویی بی هویت، از من انتقاد می کنند...اگرچه فهمت به انتقاد هم نمی رسد....
به خود می بالم که او را دارم...و همیشه با من است...همیشه!
به نام خدا
پاسخحذفسید جان اصلا قصد توهین ندارم. جمله ای که می خواهم بگویم یک شوخی است. از من دلگیر نشو.
لحنت مثل فارسی دوره قاجاریه است.
«مملکتی داریم که از همین یک دانه ی جو شعور، چهل غلندر، نان ساخته ، میخورند...
این منّورالفکرهای عقب مانده ی ما،در این زمانه ی بی همه چیز و خالی از هنر....حمال ها....»
تو می تونی دنباله رو علی حاتمی بشی
آفرین...درست زدی تو خال مهدی جان...
پاسخحذفاینقدر این نثر رو دوست دارم...
مثلا فیلم "دیوانه ای از قفس پرید" رو هم بخاطر همین تیکه کلاماش دوست دارم بسیار!