روزی معتصم امام محمد تقی،جواد ائمه(ع)-روحی فداه- را به مجلسی فراخواند،در آنجا اختلافی شده بود که دست دزدکی را چگونه باید قطع کرد....
یکی می گفت از مچ، دیگری می گفت از آرنج....
از امام پرسیدند،امام فرمود من را عفو کنید که جواب بگویم.
معتصم قسم خورد که باید بگویید...
فرمودند،خداوند در قرآن می فرماید که مساجد برای خداوند است،لذا کف دست ما از مواضع سجده است، باید باقی بماند،انگشتان را فقط قطع کنید....
معتصم از همان روز از ترس آشکار شدن علم امام،کمر به قتل او بست...لعنت الله علیه.
***
چقدر غریب بود کاظمین....وقتی سوار اتوبوس می شدیم تا از کاظمین برویم دل در سینه ام تاب نمی آورد...
آقا جان...
می دانید که همیشه از باب شما به حرم پدر بزرگوارتان مشرف شده ام....
به خدا اشک، عقلم را کور کرده...نفسم بند آمده...دلم خون است...
باب خود را بازهم به روی من می گشایید؟
کلی درد دل دارم ....
کلی آرزو....دلم خیلی گرفته است...خیلی!
.
.......................................................................
.
های مردم،آی با شمایم....آری با شما!
چه بد مردمانید...چه بی مقدارید....وای، چگونه بی حیائید....
از شما شکایت دارم....
دل من را نلرزانید.
.
خوش به سعادتتون ، ایشالا قسمت ما هم بشه!
پاسخحذفسلام
پاسخحذفممنون از این که مطالبم رو خوندید و نظرتون رو گفتید. اما فکر می کنم شما منظور من رو درست دریافت نکردید یا شاید من منظورم رو درست بیان نکردم. حرف من اینه که ما باید به این که خدا و ائمه (علیه السلام) برای ما دلسوزتر از ما و آگاه تر از ما به احوال ما هستند اطمینان داشته باشیم .نه این که از اونها درخواست و تمنا نداشته باشیم نه... بلکه باید همیشه از اونها سعادت و... رو بخوایم اما به نظر من در طلب زیارت اونها و یا اموری از این دست الحاح بی جا نباید کرد .چه بسا زمانی به سبب پافشاری های زیاد ما خداوند و ائمه از روی کرمی که دارند امری مثل زیارت مکه رو نصیب ما بکنند اما باور کنید اگر پافشاری بیجای ما بنود و به شکل مطلق نتیجه رو به خدا می سپردیم خداوند زمانی اون رو نصیب ما می کرد که بیشترین بهره ی ممکن رو از اون ببریم
به عبارتی من نوعی از ائمه زیارت مکه و مدینه و... رو میخوام و در عین حال به اونها اعتماد دارم و به اونها تکیه می کنم و ازشون میخوام که آمادگی لازم رو هم بهم بدن. ولی اگر تا حالا به آرزوم نرسیدم به این فکر می کنم که صلاح من در این بوده و هر زمان که من آمادگیش رو پیدا کنم ائمه من رو دعوت می کنند. پس نا امید نمی شم و به دعا و نیایش با خدای خودم و ائمه ادامه می دم.پس میبینیم که منظور من ناامیدی نیست .من میگم از ما دعا و راز ونیاز و خواهش باید باشه و از طرف دیگه نتیجه رو به خدا باید بسپاریم تا خودش همه چیز رو در جهت سعادت ما رقم بزنه.
آری من ترسو هستم و ترسم از ریخته شدن آبروی یکی از بندگان خداست.
پاسخحذفهرچند آن بنده یک مدعی دروغین بیش نباشد!
...
پاسخحذفمن استدام قرع الباب و لج ّ ولج
ناشناس خوب خودتو شناسوندیا!عجب کوتوله ی فکری ای هستی تو
پاسخحذفاوه چه هیاهویه...
پاسخحذفخوش ندارم نظر کسی را پاک کنم...پس لطفا مای گمراه رو به خودمان وا گذار و اینقدر بی ربط به پست و موضوع،وقت ما و خودت را نگیر...
پاسخحذفمن ممنونتم؟اوکی؟؟
آفرین!!
ایشالله ایشالله...خدا نصیب شما و هر خواهان آن بزرگوار هم بکنه
پاسخحذفبه خانوم صادقی:
پاسخحذفآفرین آفرین!خیلی خوب گفتین اصلا عبارتشو هر چی زور زدم یادم نیومده بود...ممنون!
ممنون کسی باش که به خاطر نذری که بهش کردم,حلالت می کنم و برات دعای خیر می کنم.
پاسخحذفباشد که همه ی ما مسلمانی ز سر گیریم.
به تک مرد کامنت گذاشتتنده(!):
پاسخحذفدرس پس دادیم.
ناشناس ما هم همینجا از خدا میخوایم یه عقلی بهت بده.
دستت درد نکنه...اگر از اولش همین کارو می کردی الآن نه منو شاکی می کردی نه خودتو،مجبورم نبودی ندزی بکنی و به خرج بیفتی...
پاسخحذفبخند اخوی ... فاتحه مارو که خوندی با حرفات و کارات...با یه لعن آبدار فاتحه ی عمرم بخون، همچین خونک بشیم،این شبه عیدی...